۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

سن که رسيد به پنجاه ؟


سن که رسيد به پنجاه ؟

سن که رسيد به پنجا

فشار مياد به چند جا!

اول به چشم و چارت

دوم به کون پارت!

سوم به دست و پايت

چهارم به کير و خايت

دکتر ميگه که پيري

کُس بکني مي ميري!

نمک نخور، مريضي

وَرَم داري به پيزي!

شکر برات حرومه

کارت ديگه تمومه!

لق شده اون زبونت

کک افتاده به جونت!

پات ديگه جون نداره

تن و بدنت مي خاره!

دندون نداري هيچي

چشات شده نخودچي!

دست و پاهات مي لرزه

پيچ و مهره هات هرزه

فشار خونت بالاست

اينم برات يه بلاست!

کلسترول هم داري

دولا شدي و يک وري!

خون ميدي، خون ميگيري

ايدز هم مي خواي بگيري؟

آرتروز دست و پات

حالي نذاشته برات

خُلق گُهي که داري

اولاد بشه فراري

شربت و قرص خوردنت

بد دهني با زنت

کج شده اون گردنت

نکنه بزور کردنت؟

امان ز درد کمر

شب ها ميخوابي دمر!

خوابهاي بد مي بيني

گاهي تو جات ميريني!

فغان ز رنج و تنگي

ولو و تلو، مي لنگي!

وقتي که راه ميوفتي

کج ميشي هي ميوفتي!

اعصاب تو خرابه

پشتت به روي آبه!

دَم به دَم مي شاشي

روي تخمات هم مي پاشي!

با سرفه هاي موذي

هي زرت و زرت مي گوزي!

شعرم اگر چه کيريست

آن هم ز درد پيريست!

هیچ نظری موجود نیست: